کربلای پنج

بسم رب الشهدا و الصدیقین
   یه روز با پسرم برای تشییع یکی از دوستاش رفته بودیم گلزار شهدا تا اون روز این قدر پسرم رو بی تاب ندیده بودم.همش اشک می ریخت و هق هق می کرد. پرسیدم:پسرم چی شده؟چرا این قدر گریه می کنی؟
   گفت:می خوام یه خواهشی از شما بکنم،به خاطر خدا نه نگو!مادر تو را به جدت...تو را به بی بی فاطمه قسم،این قدر برام دعا نکن و آیت الکرسی نخون.به خدا خمپاره کنارم زمین می خوره،اطرافیام شهید می شن ولی من یه خراش هم بر نمی دارم.
   به ردیف قبور شهدا  اشاره کرد و ادامه داد:نگاه کن...همه رفیقام اینجا هستن و من موندم...می دونم که جواز شهادت من،با رضایت شما امضا می شه.مادر خواهش می کنم رضایت بده.
   تاب دیدن اشک های پسر دردانه ام را نداشتم.برام سخت بود اما دیگه برا سلامتیش آیت الکرسی نخوندم تا روزی که پیکرش رو همراه پیکر حاج مهدی ،برادران ظل انوار و خیلی های دیگه که به دعای مادرشون رفته بودن برگشت.
                      مادر سردار رشید اسلام شهید سید محمد کدخدا 
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۵۲
امیر رضا خشنودی
بسم رب الزهرا
وقتی امیر المومنین علیه السلام که برای جنگ صفین می رفت یا از آن برمی گشت،به شهر انبار_که الآن یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است_رسید.ایرانیان آنجا بودند.عده ای از کدخداها،دهدارها،بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند.به خیال خودشان علی علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند.وقتی که به ایشان رسیدند،در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن.علی علیه السلام صدایشان کرد،فرمود:چرا این کار را می کنید؟گفتند:آقا این یک احترامی است که ما به بزگان و سلاطین خودمان می گذاریم امام علیه السلام فرمود:نه،این کار،را نکنید.این کار شما را پست و ذلیل و خوار میکند.چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه تان هستم خوار و ذلیل میکنید؟من هم مانند یکی از شما هستم.تازه شما با این کارتان ممکن است یک وقت خدای نا کرده غروری در من پیدا شود و واقعا خودم را برتر از شما حساب کنم.
با این وجود چرا وقتی آیت الله خامنه ای مد ظله العالی به شهر های مختلف سفر می کنند مردم همان کار مردم انبار را تکرار می کنند؟؟؟؟؟
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۱۳
امیر رضا خشنودی
بسم رب الشهدا

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبلِ خواب و خور آفریده‌اند؟

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید؟

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۵۱
امیر رضا خشنودی