کربلای پنج

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

یا حبیب الباکین
  چند روز پیش که پای بر خاک مقدس شهر عشق ،مشهد الرضا گذاشتم با یه جای جدید در حریم حضرت ثامن الحجج علیه السلام آشنا شدم که اسمش بود اتاق عشق.اون هم چه عشقی عشق ناب محمدی،علوی،فاطمی،حسینی و زینبی علیهم السلام.
   وصف اتاق عشق رو از چند تا از دوستام شنیدم و دلم به تاپ تاپ افتاد که من هم یه بار برم تو اتاق عشق و صفا کنم.
   اما به دلیل مقارن بودن سفر حقیر با میلاد حضرت معصومه علیها السلام و دهه ی کرامت اتاق تعطیل بود.من هم نا امید شدم از عشق کردن در اتاق عشق اما غافل از این که امام رضا علیه السلام نمی گذارد زائرش آرزو به دل از مشهد برود.روز آخر که برای وداع رفته بودم حرم، نمازم رو توی مسجد گوهرشاد خوندم و داشتم از بست شیخ بهایی آخرین گام هایم را در بارگاه ملکوتی حضرتش برمی داشتم که وانگهی دیدم در اتاق عشق گشوده شد و یکی از همسفر هایم وارد آن شد من هم با شور و اشتیاقی وصف ناشدنی گام هایم را به طرف اتاق عشق یکی پس از دیگری در نوردیدم تا اینکه به درب اتاق عشق رسیدم و آن را گشودم و داخل شدم.
   با یک اتاق کوچک مواجه شدم که عاشقان در آن صفا می کردند.روضه می خواندند،اشک می ریختند و در یک کلام عشق می کردند.بعد به سختی در یک گوشه نشستم و به عشق کردن شان نگریستم.بعد از چند دقیقه مجلس تمام شد و نوبت به نوشیدن چای روضه رسید.می ناب روضه را سر کشیدم و از اتاق عشق خارج شدم.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۱۵
امیر رضا خشنودی
بسم الله الرحمان الرحیم

بر در دوست به امید پناه آمده ایم

همره خیل غم و حسرت و آه آمده ایم

چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان

لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم

از بیابان خطرخیز دیار ظلمات

تا به سرچشمه نور این همه راه آمده ایم

بهر دیدار چو بودیم تهى از حسنات

بر درش توبه کنان غرق گناه آمده ایم

چون نبودیم در این لشکر زوّار «امیر»

لاجرم جزء سیاهىّ سپاه آمده ایم

ما نداریم به جز «کوى رضا» بارگهى

به سر کوى تو با عشق و رضا آمده ایم

دست ما گیر و به مقصد برسان اى مولا!

لنگ لنگان به تعب نیمه راه آمده ایم!

تو در این مصر عزیزى و گدایانى چند

به تمنا به در خانه شاه آمده ایم

هر طرف کوس «فنا» مى زند آهنگ رحیل

ما به درگاه رضا بهر «بقا» آمده ایم

«ناصرم» خادم درگاه توأم اى محبوب

بینوائیم پى برگ و نوا آمده ایم

آیت الله العظمی مکارم شیرازی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۴۲
امیر رضا خشنودی
بسم الله الرحمان الرحیم

همان امام غریبی که شانه اش خم بود

به روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود

میان صحن حسینیه ی دو چشمانش

همیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود

دل شکسته ی او را شکسته تر کردند

شبیه مادر مظلومه اش پر از غم بود

اگر تمام ملائک زگریه می مردند

به پای خانه ی آتش گرفته اش کم بود

حدیث حرمت او را به زیر پا بردند

اگر چه آبروی خاندان آدم بود

شتاب مرکب و بند و تعلل پایش

زمینه های  زمین خوردنش فراهم بود

مدینه بود و شرر بود و خانه ای ساده

چه خوب می شد اگر یک کمی حیا هم بود

امان نداشت که عمامه ای به سر گیرد

همان امام غریبی که شانه اش خم بود

علی اکبر لطیفیان

دانلود مداحی امام صادق با نوای سید مهدی میرداماد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۱ ، ۰۵:۴۸
امیر رضا خشنودی
 بسم الله الرحمان الرحیم
   حماسه یاسین نام کتابی است از سید محمد انجوی نژاد.
    در این کتاب سید محمد انجوی نژاد به زیبایی هر چه تمام تر خاطراتش را که سرشار از حالات معنوی رزمندگان روح الله است به رشته ی تحریر در آورده.
    یکی از خاطرات بسیار غم انگیز این کتاب خاطره ی شهید علی شیبانی است.
    سید محمد در باره اش می نویسد:
    از پنجم دبستان تا سال 1365 با هم بودیم و از سال 1365دیگر نه او را دیدم  و نه حتی سنگ قبرش را.مدفن او رودخانه مطهر اروند رود و سنگ قبرش تمامی آب های دنیا!
   وقتی این کتاب رو خوندم فهمیدم جاموندن از قافله ی عشق خیلی سخته. آخه سید محمد دو بار عقب مونده از قافله ی شهدا یه بار از قافله ی شهدای هشت سال دفاع مقدس و یه بار از شهدای واقعه ی بمب گذاری کانون رهپویان وصال.
   به شما توصیه می کنم حتما این کتاب را بخوانید. 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۱ ، ۰۵:۴۲
امیر رضا خشنودی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
   یه روز با پسرم برای تشییع یکی از دوستاش رفته بودیم گلزار شهدا تا اون روز این قدر پسرم رو بی تاب ندیده بودم.همش اشک می ریخت و هق هق می کرد. پرسیدم:پسرم چی شده؟چرا این قدر گریه می کنی؟
   گفت:می خوام یه خواهشی از شما بکنم،به خاطر خدا نه نگو!مادر تو را به جدت...تو را به بی بی فاطمه قسم،این قدر برام دعا نکن و آیت الکرسی نخون.به خدا خمپاره کنارم زمین می خوره،اطرافیام شهید می شن ولی من یه خراش هم بر نمی دارم.
   به ردیف قبور شهدا  اشاره کرد و ادامه داد:نگاه کن...همه رفیقام اینجا هستن و من موندم...می دونم که جواز شهادت من،با رضایت شما امضا می شه.مادر خواهش می کنم رضایت بده.
   تاب دیدن اشک های پسر دردانه ام را نداشتم.برام سخت بود اما دیگه برا سلامتیش آیت الکرسی نخوندم تا روزی که پیکرش رو همراه پیکر حاج مهدی ،برادران ظل انوار و خیلی های دیگه که به دعای مادرشون رفته بودن برگشت.
                      مادر سردار رشید اسلام شهید سید محمد کدخدا 
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۵۲
امیر رضا خشنودی
بسم رب الزهرا
وقتی امیر المومنین علیه السلام که برای جنگ صفین می رفت یا از آن برمی گشت،به شهر انبار_که الآن یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است_رسید.ایرانیان آنجا بودند.عده ای از کدخداها،دهدارها،بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند.به خیال خودشان علی علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند.وقتی که به ایشان رسیدند،در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن.علی علیه السلام صدایشان کرد،فرمود:چرا این کار را می کنید؟گفتند:آقا این یک احترامی است که ما به بزگان و سلاطین خودمان می گذاریم امام علیه السلام فرمود:نه،این کار،را نکنید.این کار شما را پست و ذلیل و خوار میکند.چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه تان هستم خوار و ذلیل میکنید؟من هم مانند یکی از شما هستم.تازه شما با این کارتان ممکن است یک وقت خدای نا کرده غروری در من پیدا شود و واقعا خودم را برتر از شما حساب کنم.
با این وجود چرا وقتی آیت الله خامنه ای مد ظله العالی به شهر های مختلف سفر می کنند مردم همان کار مردم انبار را تکرار می کنند؟؟؟؟؟
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۱۳
امیر رضا خشنودی